روزا داره بیخود میگذره . دل و دماغ ندارم یه وقتایی خودمو درگیر اشپزی و کیک درست کردن میکنم . یه وقتاییش فیلم میبینم کتاب میخونم اکثرشم خوابم و زل زدم ب دیوار یا تو این اینستای گور به گوری میچرخم. 

حس آدمیو دارم به بازی گرفته شده‌ هر چند وقت یه بار پیام میده اعصابو روانمو بهم میریزه باز غیبش میزنه . میفهمم آدمی نیس به دردم بخوره ولی مگ دل حرف حساب حالشه؟خرپسنده. 

دیشب داشتم فک میکردم قال قضیه رو بکنم هرچی تو دلمه بگم از حسم از عذابی که بخاطر رفتارش میکشم . ادم عجیبیه گیجم میکنه نمیفهمم رفتارشو ،دلیل کاراشو، تنها کسیه ک نمیدونم چه برخوردی باهاش داشته باشم پا میذاره رو خط قرمزام . حرفی میزنه که دوس ندارم . هر کسی به جز اون بود کمترین کاری ک میکردم قهوه ای کردنش بود. ولی من فقط یه مخالفت نصفه نیمه میکنم و از اینکه از دست بدم همون توجهای سالی یبارشو میترسم. 

دوسش دارم ولی غرورم مهم تره. دو تا راه داره . یا اینکه همینجوری پیش بره ماهی یه بار پیام بده منو دیوونه کنه 

یا اینکه کلا جدی باهاش حرف بزنم ، اگ حرف بزنم دو تا اتفاق ممکنه پیش بیاد یا اینک قبول کنه و رفتار ادمیزادی داشته باشه که دیگه حالت ایده آلشه یا اینک بگه من نمیتونم رفتار و خط قرمزاتو تحمل کنم . که حداقلش اینه ک ازین بلاتکلیفی در میام . 

از یه طرفم حرف زدن راجب حسم و نقطه ضعفم بخاطر رفتارش ممکنه غرورمو بشکنه. ک ازینم میترسم 

عین خر موندم تو گل ! و نمیفهمم کار درست و غلط چیه 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها